مناجات!

چند سالی بود که دلم می خواست پاییز رنگی رنگیِ جنگل را ببینم. 

چند سالی بود که دلم می خواست ساعت ها کنار یه دریاچه بشینم و آرامشش را تماشا کنم! 

چند سالی بود که دلم می خواست حرف های تازه از آدم های تازه بشنوم .

چند سالی بود که دلم می خواست ... 

خدای مهربونم ممنون که جنگل های خوشگل نشونم دادی. 

خدای مهربونم ممنون که گذاشتی توی سکوت طبیعتت غرق بشم. 

خدای مهربونم ممنون که منو با کلی آدم های خوبت آشنا کردی! 

خدای مهربونم ممنون که بهم اجازه دادی کلی حس های تازه تجربه کنم.

خدای مهربونم ممنون که باز هم بهم نشون دادی حرفامو می شنوی و هَوام رو داری!   

.

خدای مهربونم ممنون که اینقدر مهربونی!

نظرات 4 + ارسال نظر
ندا دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:59 ب.ظ http://dedaee.blogfa.com

خوش به حالت که خدا اینقده باهات مهربونه.

با همه به وقتش مهربونه!

داریوش جمعه 24 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:41 ب.ظ http://loveylove.blogfa.com

من شما رو لینک کردم شما هم اگه میشه لینک کنید.وب جلبی داری استفاده کردیم

ندا چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:13 ب.ظ http://dedaee.blogfa.com

کجایی؟

فاطمه شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ق.ظ

من هم می خواهم دراینجا مطلبیداشته بهشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد