ما را به رندی افسانه کردند!

دیشب اولین شب اجرای گروه شیدا در تالار بزرگ وزارت کشور بود. برنامه در سه بخش اجرا شد. بخش اول گروه بازسازی شیدا که در دستگاه ابوعطا، ساخته هایی از قدما را اجرا کردند. بخش دوم گروه بانوان شیدا در دستگاه ماهور و بخش سوم همنوازان شیدا در دشتی به اجرای ساخته های محمدرضا لطفی پرداختند.

البته من صلاحیت نقد موسیقایی ندارم و در این مورد باید نظر اساتید فن را شنید آنچه که می نویسم صرفا نظر شخصی من به عنوان یک علاقمند موسیقی ست:

 

  • نوازندگی و ساخته های استاد لطفی درهمان حال وهوای کارهای اخیرش بود. در هر حال "محمدرضا لطفی" ست و شنیدن سازش همیشه غنیمت حتی اگر با حال و هوای مضراب های سال های جوانی متفاوت باشد.

 

  • خواننده گروه اول "امیر اثنی عشری" با وجود سن کم (متولد ۱۳۶۳) خیلی خوب می خواند؛ صدایی شفاف، پرتحریر و متفاوت از صداهای امروزی.

 

  • نوازندگی "ماهیار تمسکنی" (سنتور گروه بازسازی)، "حمیدرضا خلعتبری" (کمانچه گروه همنوازان شیدا) و "سپیده مشکی" (سه تار گروه بانوان) بر دلمان نشست!

 

  • البته بنده صلاحیت زیادی ندارم ونمی دانم آیا تعداد زیاد نوازندگان دو گروه بانوان و همنوازان ضروری بود! مثلا 5 تار، یک سه تار و سه کمانچه در گروه همنوازان!

 

  • خواننده گروه همنوازان "محمد معتمدی" خیلی خوب و مسلط شبیه استاد شجریان می خواند!

 

  • بنظر این حقیر شاید خوب باشد که اساتید موسیقی به برخی نوازندگان و خوانندگان جوان کمی آداب صحنه آموزش دهند، در حس رفتن و لذت بردن از موسیقی یک حرف است و ژست های نازیبا و تصنعی و لبخند های آنچنانی یک حرف دیگر! متاسفانه این مسئله در گروه بانوان زیاد به چشم می خورد.

      

  • تالار وزارت کشور اصلا ً جای مناسبی برای اجرای موسیقی نیست از بعضی از قسمت های سالن در بالکن فقط می شد راه پله و دیوار دید! (محل و صدا که هم که مشکل همیشگی ماست).

 

  • در آخر اینکه، کار استاد لطفی در شرایط کنونی موسیقی سنتی، بسیار قابل ستایش است. تلاش در جمع کردن چهره های جوان از شیوه های مختلف موسیقی سنتی ، صرف وقت و انرژی و هدایت آنها کار با ارزشی ست که نشان از دغدغه او در مورد موسیقی است که باید قدر نهاده شود. به امید روزی که حداقل چند نفری از این چهره های جوان، خاطرات شور و شیدایی آن روزهای موسیقی سنتی را برایمان زنده کنند.

 

*عنوان پست از شعر حافظ که تصنیف حجاز آن توسط گروه بازسازی شیدا اجرا شد:

ما را به رندی افسانه کردند           پیران جاهل، شیخان گمراه

ما شیخ و زاهد کمتر شناسیم          یا جام باده یا قصه کوتاه

مـا زیر تیـغت گردن نهـادیم           الحکم لللّــه الحکم للّلــه

 

دچار

                        ........

چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی
 چه قدر هم تنها
 خیال می کنم
 دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی
..........عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
 اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
و چه فکر نازک غمناکی
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
 و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
نه٬ وصل ممکن نیست
 همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب٬ بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و تُرد نیلوفر
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
 وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
 حرام خواهد شد
 و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
 و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
 صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
 و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر
 همیشه عاشق تنهاست
 و دست عاشق در دست تُرد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
 و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند
 و خوب می دانند
 که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود
 و نیمه شب ها با زورق قدیمی اشراق
 در آب های هدایت روانه می گردند
و تا تجلی اعجاب پیش می رانند
 هوای حرف تو آدم را
عبور می دهد از کوچه باغ های حکایات
و در عروق چنین لحن
چه خون تازه محزونی.
حیاط روشن بود
و باد می آمد
و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد
اتاق خلوت پاکی است
 برای فکر چه ابعاد ساده ای دارد
 دلم عجیب گرفته است
خیال خواب ندارم٬
کنار پنجره رفت
و روی صندلی نرم پارچه ای
نشست
هنوز در سفرم
 خیال می کنم
 در آبهای جهان قایقی است
 و من ‚ مسافر قایق ‚ هزارها سال است
 سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
 و پیش می رانم
مرا سفر به کجا می برد ؟
 کجا نشان قدم ‚ ناتمام خواهد ماند
 و بند کفش به انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد ؟
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن
 و گوش دادن به
 صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور ؟
و در کدام بهار درنگ خواهی کرد
 و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد ؟
شراب باید خورد
 و در جوانی  روی یک سایه راه باید رفت
 همین
کجاست سمت حیات ؟
                                    .........   

مسافر- سهراب سپهری 

دکلمه: احمدرضا احمدی(اینجا)  

خاکستری

......

شب تهی از مهتاب
شب تهی از اختر
ابر خاکستری بی باران پوشانده
آسمان را یکسر
ابر خاکستری بی باران دلگیر است
و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
 از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
 من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشیهاست

.........

قصیده آبی خاکستری سیاه - حمید مصدق

موسیقی و زندگی

ساختار موسیقی ایرانی قبل ازشکل دستگاهی (شکل امروزی) بصورت موسیقی مقامی بوده است؛ یعنی از ۱۲ مقام (نمادی از ۱۲ ماه سال) تشکیل می شده است. بنابراین، زمان در موسیقی ایرانی مفهوم ویژه ای داشته و بسته به روز و زمان، مقام و موسیقی مناسب آن اجرا می شده است.

در حال حاضر موسیقی ما براساس ساختار دستگاهی است که شامل ۷ دستگاه و ۵ آواز می باشد. ۷ دستگاه موسیقی ایرانی، عبارتند از؛ شور، سه گاه، چهارگاه، ماهور، همایون، راست پنجگاه و نوا. 

بطوری که نقل است در گذشته نوازندگان، موسیقی خود را در شب با شور و در روز با ماهور آغاز می کردند و سپس به اجرای بقیه دستگاه ها می پرداختند. 

مجید کیانی، استاد موسیقی و نوازنده سنتور در بروشور مجموعه هفت دستگاه موسیقی ایرانی چنین می نویسد:

" شور؛ آغاز شب است و آوازهای آن، ادامه راه و این، آغاز هستی و آفرینش، تلاش است، جستجوست و طلب.

سه گاه؛ سپیده دم است، پایان شب و آغاز روشنایی یا آغاز زندگی انسان؛ آن هم عشق است.

چهارگاه؛ برآمدن آفتاب، سرآغاز زندگی، تابش نور، دیدن و شناختن؛ معرفت است.

ماهور؛ آغاز روز، آغاز زندگی، شور و جوانی، غرور و توانگری، بی نیازی و استغناست.

همایون؛ ادامه روز، تداوم زندگی، اتحاد عشق و عاشق و معشوق؛ توحید است.

راست پنجگاه؛ پایان روز است، فروشدن خورشید و خزان زندگی، سرگشتگی و حیرت است.

نوا؛ سرانجام نیایش زندگی و انسان است، سرانجام آهنگ روشنایی که به تاریکی و نیستی می رسد؛ فقر و فناست؛ نوید شبی تازه را می دهد که سرانجام تولدی ست تازه و آن، شور است."

 

*جدی این فرهنگ و هنر شرق جالب نیست؟

 

فلوکسیتین

1. دوستم لینک یه سایتی رو برام فرستاد که می تونید ببینید کیا شما رو از لیست دوستان یاهو مسنجر خودشون پاک کردن یا ایگنورتون کردن: http://www.blockherycan.info  

از دوستانی که به بنده حقیر عنایت داشته اند و من رو Block کرده اند بسی سپاسگزارم!

*چون به سایتش مطمئن نیستم اگر استفاده کردید بعدش پسوردتون رو عوض کنید حتماً.

۲. یه موقع هایی افسرده می شد و گریه می کرد اما پارسال که وسط تابستون اونجور های های گریه می کرد فهمیدم حالش خیلی خوب نیست. زمستون که دیگه خیلی شدید قاطی کرده بود یه طوری که همه جمع شدن و تصمیم گرفتن یه فکری به حالش بکنن. خلاصه که از قبل از عید تحت درمان ضد افسردگی قرار گرفت٬ حسابی!

 حالا هر چی عالم و آدم بهش میگن بابا بهار از نیمه گذشت یه اشکی٬ بارونی چیزی! شونه هاشو می ندازه بالا میگه زنده باد فلوکسیتین! عجب آسمونی شده ها!