سایه ها

در زیر نورهای دَرهم خیابان، سایه ها از هر طرف از من دورتر و دورتر می شوند!  

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر جمعه 1 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.iran.forum.st

سلام
اگه دوست داشتی بیا با هم بنویسیم.

ندا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:27 ق.ظ http://dedaee.blogfa.com

جالبه!
از خودتونه یا مال کسی دیگه
اگه از خودته ما سرقت ادبی انجام بدیم(آیکون شیطان رجیم)

از خودمونه ولی مال خودتونه! (;

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:46 ب.ظ

یکی از سه فلسفه مطرح عصر ما ؟
اصول ماتریالیست دیالکتیک ؟
اینها رو از کجا آوردی رفیق ؟؟
اصول یک علم عبارت است از شالوده ها و ستون های اساسی و احکام پایه ای آن. اصول فلسفی نیز عبارت است از مجموعه ای از محمل های عمومی و شالوده های راهنما و اساسی که ( در سطح معین شناخت و در شرایط معین تاریخی- اجتماعی ) سیمای یک جهان بینی را مشخص می سازد .
اصول اساسی دیالکتیک عبارتند از :
1- محمل های عمومی و راهنما
2- دیالکتیک آموزش تکامل
3- دیالکتیک آموزش ارتباطات و پیوندها
4- اصل بررسی عینی
5 - اصل بررسی مشخص و تاریخی
و اما در مورد ماتریالیست دیالکتیک که فکر کنم منظورت ماتریالیسم دیالکتیک یا دیالکتیک ماتریالیستی باشه !!
فلسفه مارکسیستی ماتریالیسم دیالکتیک است !
این فلسفه از یک سو ماتریالیسم است یعنی هم معتقد است که ماده بر شعور تقدم دارد و هم معتقد است که شعور انسانی می تواند جهان را بشناسد و شناخت انسانی از لحاظ محتوای واقعی خود معتبر است و از سوی دیگر دیالکتیکی است زیرا که جهان مادی را در حال حرکت و تکامل و تجدد دائمی می نگرد و اسلوب علمی او در شناخت و تغییر طبیعت و جامعه دیالکتیک ماتریالیستی است !
ماتریالیسم دیالکتیک از علوم دقیقه ومشخص از این جهت متمایز می گردد که موضوع آن مربوط است به قوانین کلی به عام ترین قانونمندی ها که در تمام بخش ها واقعیت جاری است .مثلا قانون فلسفی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی یکی از عام ترین و کلی ترین قانونمندی های مربوط به تمام واقعیت و همه بخش های آن را بیان می کند و کاربرد آن تمام موجودات زیستمند و نازیستمندند و پدیده های اجتماعی و شعور را در بر می گیرد. یا مثلا مقولات فلسفی کمیت و کیفیت این مفاهیم را در کلی ترین شکل و معنای خود و صرفنظر از معنای خاص در موارد مشخص آن بررسی می کند و یک دید کلی و درک عمومی و همه گیر از این مقوله ها را که در همه زمینه ها و همه موارد صدق می کند به دست می دهد. حالا کجای تعادل و برگشت پزیری از لحاظ فلسفی ماتریالیسم دیالکتیک است ؟ خب حتمن که شما بیشتر می‌دانید و من نمی‌فهمم !
در مورد وضع سه فلسفه مطرح عصر ما ! باید عرض کنم از آنجا که بی‌سوادی است و هزار دردسر، من نمی‌دانم آن سه کدام هستند . استدعا مندم که اول این سه فلسفه مطرح عصر ما را معرفی کنید و بعد فرانسیس فوکویاما را به آن منگنه کنید ! ( نکند آن دوی دیگر از اراجیف هابرماس و هانتینگتون هستند؟ !!!! )

گفتید که :
" ... حتی اصل لاوازیه در شیمی چیزی جز بیان تبدیل تز به آنتی تز و بلعکس بصورت رفت و برگشتی نیست که یکی از اصول ماتریالیست دیالکتیکه! بخاطر همین به اوون دوست عزیز که اسم و رسمش ناشناسه (؟) عرض میکنم تعادل و برگشت پذیری یک مساله شهودیه .. "
عرض شود که :
اولن که دو جمله شما همدیگر را نقض میکنند !
دومن که به گونه‌ای حرف می‌زنید که انگار در مورد یک مطلق سخن می‌رانید . به خاطر داشته باش که :
همانطور که قانون اول ترمودینامیک منجر به تنظیم خاصیتی به نام انرژی شد قانون دوم ترمودینامیک به ابداع مفهوم مجردی به نام آنتروپی(Entropy) می انجامد. این قانون ازاهمیت فلسفی فوق العاده ای برخورداراست و همیشه نظریات و مباحثات گوناگونی پیرامون آن در گرفته است. قانون دوم را عده ای به عنوان دلیلی بر وجود خدا بسیار با ارزش تلقی کرده اند(خدایی که جهان را در حالت کمترین آنتروپی آفرید و از آن پس جهان مدام از این حالت دورتر می شود و رو به تباهی می رود).اما برعکس عده ای هم آنرا به دلیل ناسازگاری با ماتریالیسم دیالکتیک ونفی کمال پذیری وضعیت انسان مردود دانسته اند.آنتروپی معیاری برای بی نظمی یک سیستم است. هرقدر نظم ساختاری و عملکردییک سیستم کمتر باشد گفته می شود آنتروپی آن بیشتر است. طبق قانون دوم ترمودینامیک هر فعالیت طبیعی موجب افزایش آنتروپیمی شود و جهت و گرایش طبیعت نیز به سوی بی نظمی است. اوراق منظمی که پشت سر هم چیده شده اند یا کتابهایی که بطور مرتب در قفسهء کتابخانه قرار دارند ,اگر کوششی در جهت برقراری نظم آنها انجام نگیرد و مثلاً اهمیتی داده نشود تا هر کتاب برداشته شده باز به جای اولیه اش برگردانده شود بی نظمی یا به عبارتی آنتروپی آن روز به روز بیشتر خواهد شد.
متاسفانه میگرن اجازه‌ی ادامه‌ی این نوشته را نمی‌دهد. امیدوارم به سفسطه‌ی خود پی برده باشی . اگر هم نبرده‌ای حرفی نیست و من بحثی ندارم . تو یقین کامل و متقنی !
در آخر هم امیدوارم قصور این شاگرد کوچکتان را بپذیرید که اسمش را یادش رفته بود بنویسد . شاید از ترس هیبت جنابعالی بود وگرنه اسم و رسم من " ناشناس" نیست !! اسم من " آرش " و رسمم " خیال پردازی " است !

آقا کوتاه بیاین بی زحمت! ما یه اشتباهی کردیم یه جمله گفتیم! والا به هیچ فیلسوفی هم ربط نداشت! اصلا ما نمی دونیم فلصفه را چه جوری می نویسن! بنده از همه شما معذرت می خوام! خامی کردم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد